بود کی زندان یوسف تیره چون زندان من

از ویکی تراث

بود کی زندان یوسف تیره چون زندان من از
حبیب چایچیان



در قالب غزل

موضوع: امام کاظم(ع)
بود کی زندان یوسف تیره چون زندان منروز من شب شد از ین بی رحم زندانبان من
چون درین ظلمت سرا،بر خوان غم مهمان شدمغم خجل شد زین محقر کلیه احزان من
گرچه مهمانم ولی خود میزبان دشمنمعالمی بنشسته چون بر سر سفره احسان من
گر کشد بار غمم یعقوب گردد ناصبوریوسفش هرگز ندارد طاقت زندان من
بی کس و دور از وطن در حسرت فرزند خویشبر لب آمد عاقبت در کنج زندان جان من
کی به راه عشق مانع باشد این زنجیرهامیکشد هر جا که خواهد جذبه جانان من
سوزد این دفتر حسان از آتشین گفتار توگر نباشد سیل اشک دیده گریان من