خورشید هر شب میدمد از مشرق پیشانیات
خورشید هر شب میدمد از مشرق پیشانیات | وادی طور است این زمین یا خلوت عرفانیات | |
جز یاد حق در خلوتت راهی ندارد هیچکس | وقتی که هستی همقسم با سجدۀ طولانیات | |
هر بار یونس میشود مبهوت کظم غیظ تو | چشمی ندیده یکدم از این قوم روگردانیات | |
هر کس اسیر سورۀ والشمس رویت میشود | از قعر ظلمت میرسد تا ساحل نورانیات | |
عزم تو فولادیتر است از میلههای این قفس | هرگز ندیده دیدۀ فرعونیان حیرانیات | |
یا رَبِّ خَلِّصنِی مِنَ السِّجن از نگاهت میچکد | اما همه در حیرت از آرامش طوفانیات | |
یعقوبی و دارد دل تنگت هوای یوسفت | بوی مدینه میوزد از گریۀ پنهانیات | |
با بُشر حافی آمدم امشب به سوی طور تو | آزاد آزاد است از بند جهان زندانیات |