چگونه روضه نخواند دلی كه تنها شد
چگونه روضه نخواند دلی كه تنها شداز رضا حمامی آرانی"صفیر"در قالب غزلموضوع: حضرت علی اکبر(ع) |
چگونه روضه نخواند دلی كه تنها شد | چگونه راه رود آنكه قامتش تا شد | |
عصاي دست مني روي خاك افتادي | ز جاي خيز كه پير از غم تو بابا شد | |
چقدر پاي تو اي سَرو، خونِ دل خوردم | كه تا بزرگ شدي قامت تو رعنا شد | |
به خيمه روضه ی غم ميكند به پا زينب | كه داغ اول اين دشت سهم ليلا شد | |
بلند تا به كنار تو يا علي گفتم | به نام فاطمه درخيمهها چه غوغا شد | |
براي بوسه ي روي تو غبطه ها خوردم | عجب كه فرصت آن اينچنين مهيا شد | |
نگاه من به لب توست تا سخن گويي | ولي به جاي لبت زخم صورتت واشد | |
كنار پهلوي از نيزهها شكسته ی تو | دوباره تازه در اين دشت داغ زهرا شد | |
دلم تنوره ی داغ است با لب خشكت | بريز آب بر اين آتشي كه برپا شد | |
ز تشنگي به حرم بسكه آب گفتي آه | ز شرم آه توخون ديدههاي سقا شد |