سجّاده ام معطّر از بوی ربّنا بود | | آنچه شنیده می شد از من فقط خدا بود |
یک عمر آه و نفرین ، از این و آن شنیدم | | تنها به جرم این که نفرین من دعا بود |
دیشب برای مردم تا صبح گریه کردم | | ای کاش یک نفر هم دیشب به فکر ما بود |
طفلان من به جای مردم گرسنه بودند | | افطار خانه ی ما در سفره ی شما بود |
امروز را نبینید این بی حیا لگد زد | | دیروز پشت این در جمعیت گدا بود |
من هیچ شکوه ای از بیگانگان ندارم | | آنکه به حال و روزم خندید آشنا بود |
من درد مرتضی را با جان خود خریدم | | در راه دوست باید آماده ی بلا بود |
دستم شکست اما من درد حس نکردم | | اسم علی دوا بود ، ذکر علی شفا بود |
رفتم برای مردم حجّت تمام کردم | | او را که می کشیدید او حجت خدا بود |
ای کاش می شکستند این دست دیگرم را | | اما به جای این دست آن دست بسته وا بود |
با کفش های خاکی در خانه ام قدم زد | | آن خانه ای که فرشش بال فرشته ها بود |
ای کاش ماجرا را حیدر ندیده باشد | | وقتی سرم به در خورد ، فضه علی کجا بود |
تازه میان کوچه قلبم به درد آمد | | حیدر برهنه سر بود ، حیدر برهنه پا بود |
تا قبر بردنم را همسایه هم نفهمید | | از بس که مردن من چون شمع ، بیصدا بود |
از بس که قطره قطره بر پای تو چکیدم | | تابوت من سبک تر حتی ز بوریا بود |
ای آخرت وفا کن با ما شکسته دل ها | | با ما شکسته دل ها دنیا که بی وفا بود |