از همه سوی جهان جلوه او می‌بینم

از ویکی تراث

از همه سوی جهان جلوۀ او می‌بینم از
سیدمحمدحسین شهریار



در قالب غزل

با وزن فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن

موضوع: عرفانی
از همه سوی جهان جلوۀ او می‌بینمجلوۀ اوست جهان کز همه سو می‌بینم
چشم از او، جلوه از او ما چه حریفیم ای دلچهرۀ اوست که با دیدۀ او می‌بینم
تا که در دیدۀ من کون و مکان آینه گشتهم در آن آینه، آن آینه‌رو می‌بینم
او صفیری که ز خاموشی شب می‌شنوموآن هیاهو، که سحر بر سر کو می‌بینم
چون به نوروز کُند پیرهن از سبزه و گلآن نگارین، همه رنگ و همه بو می‌بینم
تا یکی قطره چشیدم منَش از چشمۀ قافکوه در چشمه و دریا به سبو می‌بینم
در نمازند درختان و گل از باد وزانخَم به سرچشمه و در کار وضو می‌بینم
ذره، خشتی که فراداشته کیهان عظیمباز کیهان به دل ذره فرو می‌بینم
آسمان راز به من گفت و به کس باز نگفتشهریار این‌همه زآن رازِ مگو می‌بینم