پرش به محتوا

کاربر:Eskandari/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات شعر
{{جعبه اطلاعات شعر
  | عنوان =بیا که شیشه قسم می‌دهد به عهد کهن
  | عنوان =خاک خون آغشته لب تشنگان کربلاست
  | تصویر =  
  | تصویر =  
  | توضیح تصویر =  
  | توضیح تصویر =  
  | نام شعر =
  | نام شعر =
  | نام شاعر =فیاض لاهیجی
  | نام شاعر = سلمان ساوجی
  | قالب =غزل
  | قالب = غزل
  | وزن =مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
  | وزن = فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
  | موضوع =امام حسن(ع)
  | موضوع = امام حسین(ع)
  | مناسبت =
  | مناسبت =
  | زمان سرایش = معاصر
  | زمان سرایش =  
  | زبان = فارسی
  | زبان = فارسی
  | تعداد ابیات =۱۸بیت
  | تعداد ابیات =۳۶ بیت
  | منبع =  
  | منبع =  
}}
}}


'''بیا که شیشه قسم می‌دهد به عهد کهن''' را شاعر قرن یازدهم [[فیاض لاهیجی]] درباره امام حسن(ع) سروده است. این شعر آیینی در گونه منقبت و در هجده بیت سروده شده است. قالب این شعر قصیده و در وزن مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن می‌باشد.
'''خاک خون آغشته لب تشنگان کربلاست''' شعری آیینی از شاعر قرن هشتم، [[سلمان ساوجی]] درباره امام حسین(ع) است. این شعر در قالب مثنوی که در سی وشش بیت سروده شده است. وزن این شعر فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن و در گونه مرثیه است.


==متن شعر==
==متن شعر==
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|بیا که شیشه قسم می‌دهد به عهد کهن|که توبه بشکن، این‌بار هم به گردن من}}
{{ب|خاک خون آغشته لب تشنگان کربلاست|آخر ای چشم بلابین جوی خون بارت کجاست؟}}
{{ب|که گرد عقل بشوییم از دل و از جان|غبار هوش فشانیم از سر و از تن}}
{{ب|جز به چشم و چهره مسپر خاک این ره، کان همه|نرگس چشم و گل رخسار آل مصطفاست}}
{{ب|خوشا شراب تماشا که جام جامش را|ز راه دیده توان خورد، نه ز راه دهن}}
{{ب|ای دل بی‌صبر من آرام گیر اینجا دمی|کاندر اینجا منزل آرام جان مرتضاست}}
{{ب|کسی که مستی دیدار دیده می‌داند|که باده بادۀ عشق است و غیر آن همه فن}}
{{ب|این سواد خوابگاه قره‌العین علی است|وین حریم بارگاه کعبه عز و علاست}}
{{ب|حدیث باده به قول و غزل کشید آخر|مقرر است که خیزد سخن همی ز سخن}}
{{ب|روضه پاک حسین است این که مشک زلف حور|خویشتن را بسته بر جاروب این جنت سراست}}
{{ب|بیان قدر تو مستغنی است از تقریر|صفای ذات تو بالاتر است از گفتن}}
{{ب|شمع عالم تاب عیسی را درین دیر کهن|هر صباح از پرتو قندیل زرینش ضیاست}}
{{ب|ز خط حکم تو حکم قضا نپیچد سر|ز طوق امر تو گردون نمی‌کشد گردن}}
{{ب|زاب چشم زایران روضه‌اش «طوبی لهم»|شاخ طوبی را به جنت قوت نشو و نماست}}
{{ب|شکستِ شیشه درستی نمی‌پذیرد لیک|دل شکسته ز لطف تو می‌توان بستن}}
{{ب|مهبط انوار عزت، مظهر اسرار لطف|منزل آیات رحمت، مشهد آل عباست}}
{{ب|به سنگریزۀ شهر جلال و شوکت تو|هزار رشک برد لؤلوی دیار عدن}}
{{ب|ای که زوار ملایک را جنابت مقصد است|وی که مجموع خلایق را ضمیرت پیشواست}}
{{ب|ز ضبط عدل جهان‌پرور تو خوبان را|ستیزه از مژه دور است و تلخی از گفتن}}
{{ب|نعل شبرنگ تو گوش عرشیان را گوشوار|گرد نعلین تو چشم روشنان را توتیاست}}
{{ب|به عهد عدل تو از بیم قهر نتواند|که بی‌اجازت دربان رود صبا به چمن}}
{{ب|صفحه تیغ زبانت عاری از عیب خلاف|روی مرات ضمیر صافی از رنگ ریاست}}
{{ب|اگر تصور لطفت کند عجب نبود|که همچو کوه ببالد به خویشتن ارزن}}
{{ب|ناری از نور جبینت، شمع تابان صباح|تاری از لطف سیاهت، خط مشکین مساست}}
{{ب|نسیم لطف تو بر دوزخ ار وزد شاید|که دوزخی ز عذاب ابد شود ایمن}}
{{ب|نا سزایی کاتش قهر تو در وی شعله زد|تا قیامت هیمه دوزخ شد و اینش سزاست}}
{{ب|اگر به دشمن خود صلح کرده‌ای چه عجب|که عادت است به لقمه دهان سگ بستن}}
{{ب|بهره جز آتش چه دارد هر که سر برد به تیغ؟|خاصه شمعی را که او چشم و چراغ انبیاست}}
{{ب|مرا چو لطف تو باشد شکایت از که کنم؟|مرا چو کوی تو باشد کجا کنم مسکن؟}}
{{ب|هر سگی کز روبهی با شیر یزدان پنجه زد|گر خود او آهوی تاتارست، در اصلش خطاست}}
{{ب|مرا که مهر تو آواره دارد از دو جهان|چه شکوه‌ام دگر از غربت است یا که وطن}}
{{ب|تا نهان شد آفتاب طلعتت در زیر خاک|هر سحر پیراهن شب در بر گیتی قباست}}
{{ب|رسید وقت دعا ختم کن سخن فیاض|که نیست شیوۀ اخلاص درد دل کردن}}
{{ب|در حق باب شما آمد «علی بابها»|هر کجا فضلی درین باب است، در باب شماست}}
{{ب|معاندان تو را باد تیر در دیده|ملازمان تو را در بر از دعا جوشن}}
{{ب|تا صبا از سر خاک عنبرینت برد بوی|عاشق او شد به صد دل زین سبب نامش صباست}}
{{ب|هر کس از باطل به جایی التجایی می‌کند|زان میان ما را جناب آل حیدر ملتجاست}}
{{ب|کوری چشم مخالف، من حسینی مذهبم|راه حق این است و نتوانم نهفتن راه راست}}
{ب|ای چو دریا خشک لب، لب تشنگان رحمتیم|آب رویی ده به ما کاب همه عالم‌تر است}}
{{ب|خواهشت آب است و ما می‌آوریم اینک به چشم|خاکسار آنکس که با دریا به آبش ماجراست}}
{{ب|بر لب رود علی، تا آب دلجوی فرات|بسته شد زان روز باز افتاده آب از چشمهاست}}
{{ب|جوهر آب فرات از خون پاکان گشت لعل|این زمان آن آب خونین همچنان در چشم ماست}}
{{ب|سنگها بر سینه کوبان، جامها در نیل عرق|می‌رود نالان فرات، آری ازین غم در عزاست}}
{{ب|آب کف بر روی ازین غم می‌زند، لیکن چه سود؟|کف زدن بر سر کنون کاندر کفش باد هواست}}
{{ب|یا امام المتقین! ما مفلسان طاعتیم|یک قبولت صد چو ما را تا ابد برگ و نواست}}
{{ب|یا شفیع المذنبین! در خشکسال رحمتیم|زابر احسان تو ما را چشم باران عطاست}}
{{ب|یا امیر المومنین! عام است خوان رحمتت|مستحق بی‌نوا را بر درت گوش صلاست}}
{{ب|یا امام المسلمین! از ما عنایت وا مگیر|خود تو می‌دانی که سلمان بنده آل عباست}}
{{ب|نسبت من با شما اکنون درین ابیات نیست|مصطفی فرمود سلمان هم زاهل بیت ماست}}
{{ب|روضه‌ات را من هوادارم بجان قندیل‌وار|آتشین دل در برم دایم معلق زین هواست}}
{{ب|خدمتی لایق نمی‌آید ز من بهر نثار|خرده‌ای آورده‌ام وان در منظوم ثناست}}
{{ب|هرکسی را دست بر چیزی، و ما را بر دعا|رد مکن چون دست این درویش مسکین بر دعاست}}
{{ب|یا ابا عبدالله! از لطف تو حاجات همه|چون روا شد حاجت ما گر برآید هم رواست}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


خط ۴۳: خط ۶۰:


==منابع==
==منابع==
[[رده:شعر با موضوع امام حسن(ع)]]
[[رده:شعر با موضوع امام حسین(ع)]]
[[رده:شعر در قالب قصیده]]
[[رده:شعرهای کهن]]