پرش به محتوا

رندان تشنه لب: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات شعر
{{سرصفحه
  | عنوان =زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
  | مطلع=زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
  | تصویر =
  | نام شعر=
  | توضیح تصویر =  
  | شاعر = حافظ شیرازی
  | نام شعر =رندان تشنه لب
  | مصحح =  
  | نام شاعر = حافظ شیرازی
  | بخشی از دیوان =
  | قالب =غزل
  |قالب =غزل
  | وزن =مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن
  |وزن = مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن
  | موضوع =  امام حسین(ع)  
  |موضوع =  امام حسین(ع)  
  | مناسبت =
  | قبلی =
  | زمان سرایش =کهن
  | بعدی =  
  | زبان = فارسی
  | سال خورشیدی =  
  | تعداد ابیات = ۱۱بیت
  | سال میلادی =
  | منبع =   
  | سال قمری = قرن هشتم
  | یادداشت =برخی معتقدند این شعر به صورت تلویحی در فضای مصیبت گونه درباره امام حسین(ع) سروده شده است.
}}
}}
'''رندان تشنه لب''' با مطلع '''زان یار دلنوازم شکریست با شکایت''' شعری از [[حافظ شیرازی]] (۷۲۷ – ۷۹۲ هجری قمری) است که برخی معتقدند به صورت تلویحی در فضای مصیبت گونه درباره امام حسین(ع) سروده شده است. زبان این شعر کهن بوده و در یازده بیت با وزن مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن سروده شده است.


==متن شعر==
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|زان یار دلنوازم شکریست با شکایت|گر نکته دانِ عشقی بشنو تو این حکایت}}
{{ب|زان یار دلنوازم شکریست با شکایت|گر نکته دانِ عشقی بشنو تو این حکایت}}
خط ۲۸: خط ۲۷:
{{ب|این راه را نهایت صورت کجا توان بست؟|کِش صد هزار منزل بیش است در بِدایت}}
{{ب|این راه را نهایت صورت کجا توان بست؟|کِش صد هزار منزل بیش است در بِدایت}}
{{ب|هر چند بردی آبم، روی از دَرَت نَتابم|جور از حبیب خوشتر کز مُدَّعی رعایت}}
{{ب|هر چند بردی آبم، روی از دَرَت نَتابم|جور از حبیب خوشتر کز مُدَّعی رعایت}}
{{ب|عشقت رِسَد به فریاد ار خود به سانِ حافظ|قرآن ز بَر بخوانی در چاردَه روایت{{یاد|در زمان حضرت رسول اكرم (ص) كاتبان وحي آيات نازل شده توسط نبي اكرم (ص) را مي‌نوشتند ليكن به سبب متداول نبودن اعراب و نقطه و دستورات نحوي، اشكالاتي در قرائت پيش مي‌آمد كه تا پيامبر (ص) در قيد حيات بودند توسط ايشان رفع مي‌شد. بعد از رحلت حضرت رسول اكرم (ص) و وفات بعضي از كاتبان، ضرورت تدوين نسخة صحيح قرآن حس شد و در زمان خلفاء اربعه در اين امر مهم كوششهاي پي‌گير به عمل آمد. مبناي كار براين بود كه زيدبن ثابت كه خود يكي از كاتبان وحي بود يك هيئت 12 نفري از افراد صلاحيت‌دار را تشكيل و در طول مدت 6 سال 7 نسخه ازقرآن كريم تهيه و هر نسخه توسط يك قاري به بلادي ارسال شد تا مسلمين آن بلاد را تعليم دهند. اين هفت قاري هركدام دو راوي داشتند و قرائت قرآن بوسيله اين چهارده راوي، متداول و به ما رسيده است و اين مختصري است از چگونگي وشرح كتابت و قرائت و انتشار قرآن در صدر اسلام.}}}}
{{ب|عشقت رِسَد به فریاد ار خود به سانِ حافظ|قرآن ز بَر بخوانی در چاردَه روایت{{یاد|در زمان حضرت رسول اكرم (ص) كاتبان وحی آیات نازل شده توسط نبی اكرم (ص) را می‌نوشتند لیكن به سبب متداول نبودن اعراب و نقطه و دستورات نحوی، اشكالاتی در قرائت پیش می‌آمد كه تا پیامبر (ص) در قید حیات بودند توسط ایشان رفع می‌شد. بعد از رحلت حضرت رسول اكرم (ص) و وفات بعضی از كاتبان، ضرورت تدوین نسخة صحیح قرآن حس شد و در زمان خلفاء اربعه در این امر مهم كوششهای پی‌گیر به عمل آمد. مبنای كار براین بود كه زیدبن ثابت كه خود یكی از كاتبان وحی بود یك هیئت 12 نفری از افراد صلاحیت‌دار را تشكیل و در طول مدت 6 سال 7 نسخه ازقرآن كریم تهیه و هر نسخه توسط یك قاری به بلادی ارسال شد تا مسلمین آن بلاد را تعلیم دهند. این هفت قاری هركدام دو راوی داشتند و قرائت قرآن بوسیله این چهارده راوی، متداول و به ما رسیده است و این مختصری است از چگونگی وشرح كتابت و قرائت و انتشار قرآن در صدر اسلام.}}}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


خط ۵۲: خط ۵۱:
=== بیت هشتم ===
=== بیت هشتم ===
آفتاب خوبان در این بیت استعاره از معشوق است. حافظ شیرازی از تضاد (پارادوکس) استفاده کرده است و از آفتاب که سایه را از بین می‌برد، طلب سایه میکند.
آفتاب خوبان در این بیت استعاره از معشوق است. حافظ شیرازی از تضاد (پارادوکس) استفاده کرده است و از آفتاب که سایه را از بین می‌برد، طلب سایه میکند.
=== بیت نهم ===
=== بیت نهم ===
در این بیت دو کلمه نهایت و بدایت تضاد دارند.
در این بیت دو کلمه نهایت و بدایت تضاد دارند.


معاني ابيات غزل
(1) از آن يار دلنواز تشكري به همراه شكايتي با هم دارم و اگر تو در عشق نكته‌سنجي به اين حكايت گوش فرادار.
(2) هر خدمتي كه كردم بدون مزد و منت بود. خدايا مخدوم بي‌التفات نصيب كسي نشود.
(3) كسي به رندان قلندر توجهي ندارد گويي آنهايي كه اولياي صادق و يكرنگ را مي‌شناختند از اين ولايت رفته‌اند.
(4) الف: اي دل، دركمند سرزلف او نيفت زيرا در آنجا چه بسيار سرهاي بريده بي‌گناه را خواهي يافت.
ب: اي دل به دنبال كشف پيچيدگيهاي راز آفرينش مباش كه چه بسيار سرهاي بي‌گناه بر سر اين كار رفته است.
(5) با رضايت و تأييد تو چشمانت با غمزه و كرشمه سبب ريختن خون ما شد. عزيز من حمايت و پشتيباني از خونريز روا وشايسته نيست.
(6) در اين شب تيره و تار، راه مقصود و هدف را گم كرده‌ام. اين ستاره جدي هدايتگر براي راهنمايي من از گوشه‌يي سربرآور.
(7) به هر سو كه رفتم جز ترس و وحشت چيزي عايدم نشد. از اين بيابان و راه بي‌پايان بپرهيز و برحذر باش.
(8) چگونه مي‌توان پاياني براي اين راه تصور كرد. راهي كه در بدو امر از صد هزار منزل بيشتر به نظر مي‌رسد.
(9) با اينكه سبب آبروريزي من شده‌يي، روي از تو بر نمي‌گردانم، چرا كه تحمل ظلم و جور از دوست، بهتر از مراعات از طرف دشمن است.
(10)حتي اگر به مانند حافظ بتواني قرآن را با چهارده روايت قرائت كني، باز بايد عشق به فرياد تو برسد (تا از راه عرفان رستگار شوي).
بحرغزل: مضارع مثمن اخرب
*
==با همین مضمون==
شيخ عطار:
اي پرتو وجودت در عقل بي نهايت هستي كاملت را نه ابتدا نه عايت
اوحدي‌مراغه‌يي:
بد مي‌كنند مردم ز آن بي‌وفا حكايت
وآنگه رسيده ما را دل دوستي به غايت
كمال‌خجندي:
اي ابتدا دردت هر درد را نهايت
عشق ترا نه آخر شوق ترانه غايت
عمـاد‌فقيه:
جايي كه خون عاشق ريزند بي‌جنايت
سهل است بي‌دلان را بودن در آن ولايت
با اندكي دقت در مفاد ابيات اين غزل و تشابه وزن و قافيه و معاني گله‌آميز بعضي از ابيات آن با غزل اوحدي مراغه‌يي به اين نتجه‌ مي‌رسيم كه حافظ از غزل اوحدي متأثر بوده و زماني به سرودن آن دست زده كه از شاه‌شجاع بي‌اعتنايي ديده و از پايان كارخويش بيمناك و در كار خويش سرگردان و حيران بوده است.
شاعر در بيت اول و دوم زير نام (آن بار دلنواز) از شاه شجاع ياد كرده و ضمن تصديق مساعدتهاي قبلي او درحق خود، گله‌مند رفتار و بي‌عنايتيهاي فعلي اوست.
در اين غزل دو موضوع به ظاهر از هم جدا و در واقع پيوسته به هم مطرح است. موضوع نخست گله‌مندي از شاه‌شجاع و موضوع دوم مطرح ساختن چند نظر عرفاني داراي ايهام نگراني و تشويش از دنباله‌روي خطمشي گذشته خود است. شاعر در دوراهه ترديد و تصميم، ترديد از صحت راهي كه در گذشته پوئيده و تصميم به ادامه آن دستخوش نگراني است. در بيت نهم صراحتاً خود را طرفدار و ادامه دهنده راه دوستي با شاه شجاع قلمداد مي‌كند اما بلافاصله در بيت مقطع از اينكه موفقيت نصيب او شود دچار ترديد مي‌شود و به خود مي‌گويد با همه اقدامات و كوششهاي تو شرط موفقيت در آن است كه تو با كمك عشق بر اين مشكل خود به پيروزي دست يابي.
دربارة قراء سبعه شاعري نام آنها را در شعر زير آورده است:
استاد قرائت بشمرپنج و دو پير
بو عمر و علا و نافع و ابن كثير
پس حمزه و ابن‌عامر و عاصم دان
زين جمله كسائي شمر و هفت بگير


==در اجراها==
==در اجراها==
خواننده‌هایی همچون محمد رضا شجریان، علیرضا عصار، حسام الدین سراج، همایون شجریان، علیرضا افتخار و سالار عقیلی این شعر را اجرا کرده‌اند.


==شرح شعر==
دکترعبدالحسین زرین‌کوب (زاده ۲۷ اسفند ۱۳۰۱ – متوفی به ۲۴ شهریور ۱۳۷۸) ادیب، تاریخ‌نگار، منتقد ادبی، نویسنده و مترجم ایران معاصر است. آثار او به‌عنوان مرجع عمده در مطالعات ادبی بخصوص مولوی‌شناسی شناخته می‌شود. وی از تاریخ‌نگاران ایران است و آثار معروفی در تاریخ ایران و نیز تاریخ اسلام دارد. این آثار به‌دلیل بیان ادبی و حماسی تاریخ از آثار پراستفاده در میان ایرانیان هستند. دکتر زرین‌کوب بیش از چهار دهه در دانشگاه تهران، ادبیات فارسی، تاریخ اسلام و تاریخ ایران تدریس کرد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، با مرکز دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی همکاری کرد. از جمله این که ۶۵۰۰ کتاب و مجله را به مرکز دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی اهدا نمود. از دکتر زرین‌کوب خاطره‌ای زیبا از یک سخنرانی در روز عاشورا به این شرح نقل شده است:
روز عاشورا بود و در مراسمی به همین مناسبت به عنوان سخنران دعوت داشتم؛ مراسمی خاص با حضور تعداد زیادی تحصیل کرده و به اصطلاح روشنفکر و البته تعدادی از مردم عادی. نگاهی به بنر تبلیغاتی که اسم و تصویرم را روی آن زده بودند انداختم و وارد مسجد شده و در گوشه‌ای نشستم.
دنبال موضوعی برای شروع سخنرانی خودم می‌گشتم؛ موضوعی که بتواند مردم عزادار را در این روز خاص جذب کند؛ برای همین نمی‌خواستم فعلاً کسی متوجه حضورم بشود؛ هر چه بیشتر فکر می‌کردم کمتر به نتیجه می‌رسیدم، ذهنم واقعاً مغشوش شده بود که پیرمردی که بغل دستم نشسته بود با پرسشی رشته‌ی افکارم را پاره کرد:
ببخشید شما استاد زرین‌کوب هستید؟
گفتم: استاد که چه عرض کنم، ولی زرین‌کوب هستم.
خیلی خوشحال شد مثل کسی که به آرزوی خود رسیده باشد، و شروع کرد به شرح اینکه چقدر دوست داشته بنده را از نزدیک ببیند. همین‌طور که صحبت می‌کرد، دقیق نگاهش می‌کردم؛ این بنده‌ی خدا چرا باید آرزوی دیدن من را داشته باشد؟ چه وجه اشتراکی بین من و او وجود دارد؟ پیرمردی روستایی با چهره‌ای چین خورده و آفتاب‌سوخته، متین و سنگین و باوقار. می‌گفت مکتب رفته و عم جزء خوانده و در اوقات بیکاری یا قرآن می‌خواند یا غزل حافظ و شروع به خواندن چند بیت جسته و گریخته از غزلیات خواجه، و چه زیبا غزل حافظ را می‌خواند.
پرسیدم: حالا چرا مشتاق دیدن بنده بودید؟ گفت: سوالی داشتم. گفتم: بفرما.
پرسید: شما به فال حافظ اعتقاد دارید؟ گفتم: خب بله، صددرصد. گفت: ولی من اعتقاد ندارم.
پرسیدم: من چه کاری می‌توانم انجام بدهم؟ از من چه خدمتی بر می‌آید؟ (عاشق مرامش شده بودم و از گفتگو با او لذت می‌بردم)
گفت: خیلی دوست دارم معتقد شوم، یک زحمتی برای من می‌کشید؟ گفتم: اگر از دستم بر بیاید، حتماً، چرا که نه؟
گفت: یک فال برایم بگیرید. گفتم ولی من دیوان حافظ پیشم ندارم. بلافاصله دیوانی جیبی از جیبش درآورد و به طرفم گرفت و گفت: بفرما.
مات و مبهوت نگاهش کردم و گفتم، نیت کنید. فاتحه‌ای زیر لب خواند و گفت: برای خودم نمی‌خواهم، می‌خواهم ببینم حافظ در مورد امروز (روز عاشورا) چه می‌گوید؟ برای لحظه‌ای کپ کردم و مردد در گرفتن فال. حافظ، عاشورا! اگر جواب نداد چه؟ عشق و علاقه‌ی این مرد به حافظ چه می‌شود؟ با وجود اینکه بارها و بارها غزلیات خواجه را کلمه به کلمه خوانده و در معنا و مفهوم آنها اندیشیده بودم، غزلی به ذهنم نرسید که به طور ویژه به این موضوع پرداخته باشد. متوجه تردیدم شد، گفت: چه شد استاد؟ گفتم: هیچ، الان، در خدمتتان هستم. چشمانم را بستم و فاتحه‌ای قرائت کردم و به شاخه نباتش قسمش دادم و صفحه‌ای را باز کردم:
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت
بی‌مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدوم بی‌عنایت
رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ‌ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی بی‌جرم و بی‌جنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسندی
جانا روا نباشد خونریز را حمایت
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشه‌ای برون‌آی ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت
ای آفتاب خوبان می‌جوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
این راه را نهایت صورت کجا توان بست
کش صد هزار منزل بیش است در بدایت
هر چند بردی آبم روی از درت نتابم
جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
خدای من این غزل اگر موضوعش امام حسین علیه‌السلام و وقایع روز و شب یازدهم محرم نباشد، پس چه می‌تواند باشد؟ سالها خود را حافظ پژوه می‌دانستم و هیچ وقت حتی یک بار هم به این غزل، از این زاویه نگاه نکرده بودم؛ این غزل، ویژه برای همین مناسبت سروده شده. بیت اولش را خواندم، از بیت دوم این مرد شروع به زمزمه با من کرد و از حفظ با من همخوانی می‌کرد و گریه می‌کرد. طوری که چهار ستون بدنش می‌لرزید، انگار داشتم روضه می‌خواندم و او هم پای روضه‌ی من بود. متوجه شدم عده‌ای دارند ما را تماشا می‌کنند که مجری برنامه به عنوان سخنران من را فراخواند و عذرخواهی که متوجه حضورم نشده؛ حالا دیگر می‌دانستم سخنرانی خود را چگونه شروع کنم. بلند شدم، دستم را گرفت. می‌خواست ببوسد که مانع شدم، خم شدم، دستش را به نشانه ادب بوسیدم. گفت معتقد شدم استاد. معتقد بودم استاد، ایمان پیدا کردم استاد. گریه امانش نمی‌داد. آن روز من روضه خوان امام شهید شدم و کسانی پای روضه من گریه کردند که پای هیچ روضه‌ای به قول خودشان گریه نکرده بودند.
پیشنهاد می‌کنم هر وقت حال خوشی داشتید، وقایع روز عاشورا و شب یازدهم را در ذهن خود مرور کنید و بعد، این غزل را بخوانید.
▪️برگرفته از روزنامه اطلاعات
یادداشت حافظ و عاشورا
به مناسبت سالروز بزرگداشت خواجه حافظ شیرازی
==پانویس==
==منابع==


==یادداشت‌ها==
==یادداشت‌ها==
{{یادداشت‌ها}}
{{یادداشت‌ها}}
[[رده:شعرهای کهن]]
[[رده:شعر در قالب غزل]]
۵۱۱

ویرایش