ای پنجمین امام که معصوم هفتمی | | از ما تو را ز دور سلام علیکمی |
بر درد جهل خلق ز عالم طبیبتر | | نامت غریب و قبر ز نامت غریبتر |
وقف علوم و دانش و دین کرده همّ خویش | | باشی کنار ابن و اب و اُمّ و عَمّ خویش |
آب و گل و سجیّت تو جز کرم نداشت | | دیدم چرا مزار تو صحن و حرم نداشت |
گلدستهای نداشت حرم مرقدی نبود | | صحن و سرا نیافتم و گنبدی نبود |
این خاک عشق باشد و بر باد کی رود | | غمهای عهد کودکی از یاد کی رود |
آتش به خرمن جگر از آه با تو بود | | یک عمر خاطرات تو همراه با تو بود |
از صبح تا غروب کشیدی ز سینه آه | | اما چه خوب شد که نرفتی به قتلگاه |
تو دیدهای چهها به اسارت به عمه شد | | در شهر شوم شام جسارت به عمه شد |
تو طفل روی ناقهی عریان نشستهای | | بر روی رحل ناقه چو قرآن نشستهای |
تو طعم تازیانه و سیلی چشیدهای | | بر روی خار همره طفلان دویدهای |
دیدی تو خیمههای به آتش کشیده را | | داغ و فرار و رنگ ز چهره پریده را |