دست و پا کمتر بزن دشمن تماشا مى کند | | لب گشا لبخند تو دفع بلاها مى کند |
کاش مى ماندى کنارم خوش قد و بالاى من | | خیمه از وقتى که رفتى فکر فردا مى کند |
حلقه ى تسبیح من چه زود مى ریزى زمین | | تیغ و خنجر پیکرت را ارباً اربا مى کند |
دشمن از وقتى که افتادى مرا هُو مى کند | | هِى تمسخر مى کند هرکار بابا مى کند |
این عبا اندازه ى این تکّه هاى پاره نیست | | پیش این لشکر پدر هرچه تقلّا مى کند |
آبرودارِ حرم! رفت آبرویم در خطر | | عمّه دارد معجر خود را ز سر وا مى کند |
جوشنِ تو گرچه مانع بود دیدم نیزه دار | | با چه زورى نیزه اش را در گلو جا مى کند |