دوباره بوی خوش مشک ناب میآید | | شمیم توست که با آب و تاب میآید |
به صبح دولت من آسمان خورَد غبطه | | که نیمهشب به برم آفتاب میآید |
نسیم شام نگشته اگر به دور سرت | | چرا به سوی خرابه، خراب میآید |
هنوز در غم بیآبی لب تو ببین | | که چشمهچشمه ز چشمانم آب میآید |
قرار بود که در خواب بینمت ورنه | | «شب وصال به چشم که خواب میآید؟» |
جز اینکه شویَمَت از اشک خویش، ای گل من! | | دگر چه کار ز دست گلاب میآید؟ |
هر آنکه دید سرت را میان دستم گفت: | | چقدر عکس تو امشب به قاب میآید |
رسید اگر به اجابت تعجبی نکنمدعای خستهدلان مستجاب میآید | | {{{2}}} |