دود بود و دود بود و دود بود

از ویکی تراث

دود بود و دود بود و دود بود از
حسن لطفی



در قالب غزل

با وزن فاعلاتن مفاعلن فعلن

موضوع: حضرت زهرا(س)


دود بود و دود بود و دود بودگل میان آتش نمرود بود
شعله می پیچید بر گرد بهارخون دل می خورد تیغ ذوالفقار
یک طرف گلبرگ اما بی سپریک طرف دیوار بود و میخ در
میخ یاد صحبت جبریل بودشاهد هر رخصت جبریل بود
قلب آهن را محبت نرم کردمیخ از چشمان زینب شرم کرد
شعله تا از داغ غربت سرخ شدمیخ کم کم از خجالت سرخ شد
گفت با در رحم کن سویش مروغنچه دارد، سوی پهلویش مرو
حمله طوفان سوی دود شمع کردهرچه قوت داشت دشمن جمع کرد
روز، رنگ تیره ی شب را گرفتمجتبی چشمان زینب را گرفت
پای لیلی چشم مجنون می گریستمیخ بر سر می زد و خون می گریست
جوی خون نه تا به مسجد رود بوددود بود ودود بود و دود بود