ديده ای نيست نبيند رخ زيبای تو را | | نيست گوشی كه همی نشنود آوای تو را |
هيچ دستی نشود جز بر خوان تو دراز | | كس نجويد به جهان جز اثر پای تو را |
رهرو عشقم و از خرقه و مسند بيزار | | به دو عالم ندهم روی دلآرای تو را |
قامت سروْ قدان را به پشيزی نخرد | | آنكه در خواب ببيند قد رعنای تو را |
به كجا روی نمايد كه تواش قبله نهای | | آنكه جويد به حرم منزل و مأوای تو را |
همه جا منزل عشق است، كه يارم همه جاست | | كوردل آنكه نيابد به جهان جای تو را |
با كه؟ گويم: كه نديده است و نبيند به جهان | | جز خم ابرو و، جز زلف چليپای تو را |
دكه ی عِلم و خِرد بست، درِ عشق گشود | | آنكه میداشت به سر علت سودای تو را |
بشكنم اين قلم و، پاره كنم اين دفتر | | نتوان شرح كنم جلوهی والای تو را |