غریبم جز تو می دانم رفیق و آشنایی نیست | | صدایت می زند اندوه من، جز تو خدایی نیست |
بلد یا نابلد سوی تو می پوید نیاز من | | که جز ناز تو در شش سوی عالم ماجرایی نیست |
همین هیچم که محتاج تو هستم هرچه فرمایی | | همین هیچم همین هم بر درت کم ادعایی نیست |
کجاها رفته ام در جستجو، برگشته ام خالی | | کجایی ای که خالی از تو می دانم که جایی نیست |
تو را می خوانم امشب بر بلندی های فریادم | | ببین در کوهسار ناله جز بغضم صدایی نیست |
عجیب از این و آن آزرده ام بی تاب و بیمارم | | فقیر آب و نان را جز نگاه تو دوایی نیست |
چنین پاشیده گرد مرگ در هر کو فراموشی | | که جز نام تو در هستی دگر دارالشفایی نیست |
سبک تر آه پیمایی کنید ای اشک های من | | که از اهل نظر من دیدم اینجا رد پایی نیست |
یمن تا شام می سوزند صدها خیمه در داغت | | به خون غلتیده سقا، دستگیر و آشنایی نیست |
چه می گوید صدای گریه نوزادگان هر سو | | که جز فریاد اصغر در نی عالم نوایی نیست |
فدای بانگ هل من ناصرت ای غرق خون خورشید! | | همه تن پاسخم جانا کزین خوشتر صلایی نیست |
پر از شور قیامت، هر شهید تازه لبیکی است | | به غیر از عهد عاشورا جهان را ماجرایی نیست |