فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی

از ویکی تراث

فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی دلم رمیدهٔ لولی‌وَشیست شورانگیز از
حافظ شیرازی



در قالب غزل

با وزن مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن

موضوع: عرفانی
دلم رمیدهٔ لولی‌وَشیست شورانگیزدروغ وَعده و قَتّال وَضع و رنگ آمیز
فدایِ پیرهنِ چاکِ ماهرویان بادهزار جامهٔ تقوی و خرقهٔ پرهیز
خیالِ خالِ تو با خود به خاک خواهم بردکه تا ز خالِ تو خاکم شود عَبیرآمیز
فرشته عشق نداند که چیست، ای ساقیبِخواه جام و گلابی به خاکِ آدم ریز
پیاله بر کفنم بند، تا سحرگهِ حَشربه مِی ز دل بِبَرَم هولِ روزِ رستاخیز
فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمیکه جز وِلایِ تواَم نیستْ هیچْ دست آویز
بیا که هاتفِ میخانه دوش با من گفتکه در مَقامِ رضا باش و از قَضا مَگریز
میانِ عاشق و معشوق هیچ حائل نیستتو خود حجابِ خودی حافظ از میان برخیز