کو شب قدر که قرآن به سر از تنگدلی | | هی بگویم بِعلیٍّ بِعلیٍّ بِعلی |
مطلعُ الفجر شب قدر، سلام تو خوش است | | اُدخلوها بسلامٍ ابدیٍ ازلی |
اولین پرسش میثاق ازل را تو بپرس | | تا الستانه و مستانه بگوییم بلی |
همه قدقامتیان را به تماشا بنشان | | تا مؤذن بدهد مژدۀ خیر العملی |
ای خوشا امشب و بیداری و الغوث الغوث | | خوشترش خواب تو را دیدن و بیدار دلی |
ای دریغا که شب قدر، علی را کشتند | | قدرنشناسترین امت لات و هبلی |
کسی آن سوی حسینیّه نشستهست هنوز | | همه رفتند، شب قدر تمام است؛ ولی |
باز قرآن به سرش دارد و هی میگوید | | بحسین بن علیٍ بحسین بن علی |