سلام ای بادها سرگشتهٔ زلف پریشانت: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی تراث
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات شعر | عنوان =سلام ای بادها سرگشتهٔ زلف پریشانت | تصویر = | توضیح تصویر = | نام شعر = | نام شاعر =فاطمه سالاروند | قالب =غزل | وزن =مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن | موضوع =امام حسین(ع) | مناسبت =مرثیه | زمان سرایش = معاصر | زبان = فارسی...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(یک نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات شعر
{{سرصفحه
  | عنوان =سلام ای بادها سرگشتهٔ زلف پریشانت
  | مطلع=لام ای بادها سرگشتهٔ زلف پریشانت
  | تصویر =  
  | نام شعر=
  | توضیح تصویر =  
  | شاعر = فاطمه سالاروند
  | نام شعر =
  | مصحح =  
  | نام شاعر =فاطمه سالاروند
  | بخشی از دیوان =
  | قالب =غزل
  |قالب = غزل
  | وزن =مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن
  |وزن = مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن
  | موضوع =امام حسین(ع)
  |موضوع = امام حسین(ع)
  | مناسبت =مرثیه
  | قبلی =
  | زمان سرایش = معاصر
| بعدی =  
  | زبان = فارسی
  | سال خورشیدی =  
  | تعداد ابیات =۶بیت
  | سال میلادی =
  | منبع =  
  | سال قمری =  
  | یادداشت =
}}
}}
'''سلام ای بادها سرگشتهٔ زلف پریشانت''' مطلع شعری از [[فاطمه سالاروند]] در گونه مرثیه درباره امام حسین(ع) است. این شعر در قالب غزل در شش بیت با وزن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن سروده شده است.
==متن شعر==
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|سلام ای بادها سرگشتهٔ زلف پریشانت|درود ای رودها در حسرت لب‌های عطشانت}}
{{ب|سلام ای بادها سرگشتهٔ زلف پریشانت|درود ای رودها در حسرت لب‌های عطشانت}}
خط ۲۶: خط ۲۳:
{{ب|تو بی‌شک بر لب خونین نی، خورشید می‌دیدی|که صبح روشنی برخاست از شام غریبانت}}
{{ب|تو بی‌شک بر لب خونین نی، خورشید می‌دیدی|که صبح روشنی برخاست از شام غریبانت}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
==پانویس==
==منابع==
[[رده:شعر با موضوع امام حسین(ع)]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۱ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۹:۱۷

لام ای بادها سرگشتهٔ زلف پریشانت از
فاطمه سالاروند



در قالب غزل

با وزن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن

موضوع: امام حسین(ع)
سلام ای بادها سرگشتهٔ زلف پریشانتدرود ای رودها در حسرت لب‌های عطشانت
سلام ای ریخته بر خیزران و خاک و خاکسترعقیق تابناک خون ز مروارید دندانت
سلام ای حلق محزون، ای گلوی روشن گلگونکه عالم شعله‌ور شد از طنین صوتِ قرآنت
تو را از سنگ و چوب و بوریای کهنه پرسیدمتو را از ریگ‌های داغ و تبدار بیابانت
هنوز امّا چه عطری می‌وزد از سمت آن صحراچه رازی بود آیا در سرانگشت گل‌افشانت
تو بی‌شک بر لب خونین نی، خورشید می‌دیدیکه صبح روشنی برخاست از شام غریبانت