ای نام دل‌گشای تو عنوان کارها: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی تراث
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات شعر
{{سرصفحه
  | عنوان = ای نام دل‌گشای تو عنوان کارها
  | مطلع= ای نام دل‌گشای تو عنوان کارها
  | تصویر =  
  | نام شعر=
  | توضیح تصویر =  
  | شاعر = واعظ قزوینی
  | نام شعر =  
  | مصحح =
  | نام شاعر = واعظ قزوینی
| بخشی از دیوان =
  | قالب = غزل
  | بخشی از مجموعه اشعار =
  | وزن = مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
  |قالب = غزل
  | موضوع = عرفانی توحیدی
  |وزن = مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
  | مناسبت =
  |موضوع = عرفانی توحیدی
  | زمان سرایش = معاصر
  | قبلی =
  | زبان = فارسی
| بعدی =  
  | تعداد ابیات = ۱۰بیت
  | سال خورشیدی =  
  | منبع =  
  | سال میلادی =
  | سال قمری =  
  | یادداشت =
}}
}}


'''ای نام دل‌گشای تو عنوان کارها''' از اشعار توحیدی مناجاتی [[واعظ قزوینی]] است. این شعر در قالب غزل و در وزن مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن و فضای شعری عرفانی، توحیدی در ده بیت سروده شده است.
== متن شعر ==
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|ای نام دل‌گشای تو عنوان کارها|خاک در تو، آب رخِ اعتبارها}}
{{ب|ای نام دل‌گشای تو عنوان کارها|خاک در تو، آب رخِ اعتبارها}}
خط ۳۰: خط ۲۹:
{{ب|واعظ اگرچه نیست امیدم به خویشتن|دست من است و دامن امیدوارها}}
{{ب|واعظ اگرچه نیست امیدم به خویشتن|دست من است و دامن امیدوارها}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
== پانویس ==
{{پانویس}}
== منابع ==
[[رده:شعرهای مناجاتی]]
[[رده:شعرهای توحیدی]]
[[رده:شعرهای کهن]]
[[رده:شعر در قالب غزل]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۷ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۶:۲۰

ای نام دل‌گشای تو عنوان کارها از
واعظ قزوینی



در قالب غزل

با وزن مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن

موضوع: عرفانی توحیدی


ای نام دل‌گشای تو عنوان کارهاخاک در تو، آب رخِ اعتبارها
خورشید و مه، دو قطره ز باران فیض تومدّی ز جنبش قلمت، روزگارها
انگشتی از برای شهادت شود بلندسروی که قد کشد ز لب جویبارها
از بهر خواندن رقم قدرتت بهاراوراق گل شمرده به انگشت خارها
لطفت برات روزی مردم نوشته استبا خطّ سبز بر ورق کشت‌زارها
دیوانۀ خیال تو هرجا که پا نهدریزد ز شوق عشق تو، طرح بهارها
موج سراب نیست، که در جستجوی توافتاده‌اند از پی هم بی‌قرارها
راه ثنای ذات تو را چون روم؟ که مندارم به دوش از گنه خویش بارها
چون آوری به حشر منِ رو سیاه رااز نسبتم شوند خجل شرمسارها
واعظ اگرچه نیست امیدم به خویشتندست من است و دامن امیدوارها