ای نام دلگشای تو عنوان کارها
ای نام دلگشای تو عنوان کارها | خاک در تو، آب رخِ اعتبارها | |
خورشید و مه، دو قطره ز باران فیض تو | مدّی ز جنبش قلمت، روزگارها | |
انگشتی از برای شهادت شود بلند | سروی که قد کشد ز لب جویبارها | |
از بهر خواندن رقم قدرتت بهار | اوراق گل شمرده به انگشت خارها | |
لطفت برات روزی مردم نوشته است | با خطّ سبز بر ورق کشتزارها | |
دیوانۀ خیال تو هرجا که پا نهد | ریزد ز شوق عشق تو، طرح بهارها | |
موج سراب نیست، که در جستجوی تو | افتادهاند از پی هم بیقرارها | |
راه ثنای ذات تو را چون روم؟ که من | دارم به دوش از گنه خویش بارها | |
چون آوری به حشر منِ رو سیاه را | از نسبتم شوند خجل شرمسارها | |
واعظ اگرچه نیست امیدم به خویشتن | دست من است و دامن امیدوارها |