تا مصحف جمال تو گردیده منظرم: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی تراث
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات شعر | عنوان =تا مصحف جمال تو گردیده منظرم | تصویر = | توضیح تصویر = | نام شعر =مصحف جمال تو | نام شاعر =محمد عابد تبریزی | قالب =غزل قصیده | وزن = | موضوع =امام حسین(ع) | مناسبت =مدح و مرثیه | زمان سرایش = معاصر | زبان = فارسی | تعداد ابیا...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات شعر
{{سرصفحه
  | عنوان =تا مصحف جمال تو گردیده منظرم
  | مطلع=تا مصحف جمال تو گردیده منظرم
  | تصویر =  
  | نام شعر=
  | توضیح تصویر =  
  | شاعر = محمد عابد تبریزی
  | نام شعر =مصحف جمال تو
  | مصحح =  
  | نام شاعر =محمد عابد تبریزی
  | بخشی از دیوان =
  | قالب =غزل قصیده
  |قالب =غزل قصیده
  | وزن =
  |وزن =  
  | موضوع =امام حسین(ع)
  |موضوع = امام حسین(ع)
  | مناسبت =مدح و مرثیه
  | قبلی =
  | زمان سرایش = معاصر
| بعدی =  
  | زبان = فارسی
  | سال خورشیدی =  
  | تعداد ابیات =۱۷بیت
  | سال میلادی =
  | منبع =  
  | سال قمری =  
  | یادداشت =
}}
}}


'''زهی به خاک درت مانده چشم تر، تشنه''' مطلع شعری از [[محمد عابد تبریزی]] در گونه مدح و مرثیه درباره امام حسین(ع) است. این شعر در قالب غزل قصیده که درهفده بیت سروده شده است.
==متن شعر==
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|تا مصحف جمال تو گردیده منظرم|آیات حُسن توست به هر جا که بنْگرم}}
{{ب|تا مصحف جمال تو گردیده منظرم|آیات حُسن توست به هر جا که بنْگرم}}
خط ۳۷: خط ۳۵:
{{ب|باب نجات هست ، درِ کبریایی‌ات|من (عابدم) غلام تو ای شاه ذوالکرم}}
{{ب|باب نجات هست ، درِ کبریایی‌ات|من (عابدم) غلام تو ای شاه ذوالکرم}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
==پانویس==
==منابع==
[[رده:شعر با موضوع امام حسین(ع)]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۸ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۰۱

تا مصحف جمال تو گردیده منظرم از
محمد عابد تبریزی



در قالب غزل قصیده

موضوع: امام حسین(ع)


تا مصحف جمال تو گردیده منظرمآیات حُسن توست به هر جا که بنْگرم
جز آن‌که بینم از جلواتت به هر نگاهسود از سواد دیده ی خونین نمی‌بَرم
گل‌بوته‌ای ست در سر نی این‌که بینمش؟یا هست حُسن وجه خدایی ، مصورم؟
من کشته ی ولای تو هستم، به جان تو!بعد از تو نیست زندگی خویش باورم
تا جام تشنگی به کفت داد ، آسمانپُر کرد از عصاره ی خونابه ، ساغرم
هستی تو ، یا جمال ازل جلوه می‌کند؟این منظری که گشته عیان ، در برابرم
از هرچه غیر دوست گذشتی به راه عشقمن اندر این معامله چون از تو بگْذرم؟
با گوش جان ، طنین «اَنَا الله» بشْنومدر چشم دل، تجلی طور است ، منظرم
تشریف یاد حُسن تو را در حریم دلدر هر قدم ، سِتبرق جان را بگسترم
لب‌تشنگان آب بقای لب تو راهمراه خود به ظلمت شامات می‌بَرم
ترصیع خاک راه تو را در مسیر عشقبس دُر ها که در صدف دیده‌ پرورم
جا بر فراز مسند خورشید کرده‌امافتاده تا ظَلال ولای تو بر سرم
از عرش برتر است، ستیغ وفا و منبا شهپر وقار در آن اوج می‌پرم
این عزتم بس است که من خواهر تواموین فخر بس مرا که تو هستی برادرم
عصمت بها گرفته ز عنوان زینبیعفت پناه یافته در زیر معجرم
خورشید در سر نی و غوغای اهل شامای وای من! مگر که به صحرای محشرم؟
باب نجات هست ، درِ کبریایی‌اتمن (عابدم) غلام تو ای شاه ذوالکرم