از همه سوی جهان جلوه او می‌بینم: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی تراث
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات شعر
{{سرصفحه
  | عنوان =از همه سوی جهان جلوۀ او می‌بینم
  | مطلع=از همه سوی جهان جلوۀ او می‌بینم
  | تصویر =  
  | نام شعر=
  | توضیح تصویر =  
  | شاعر = سیدمحمدحسین شهریار
  | نام شعر =  
  | مصحح =  
  | نام شاعر = سیدمحمدحسین شهریار
  | بخشی از دیوان =
  | قالب = غزل
  |قالب = غزل
  | وزن = فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
  |وزن = فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
  | موضوع = عرفانی
  |موضوع = عرفانی
  | مناسبت =
  | قبلی =
  | زمان سرایش =  
| بعدی =  
  | زبان = فارسی
  | سال خورشیدی =  
  | تعداد ابیات = ۹بیت
  | سال میلادی =
  | منبع =  
  | سال قمری =  
  | یادداشت =
}}
}}
'''از همه سوی جهان جلوۀ او می‌بینم''' از اشعار توحیدی مناجاتی  [[سید محمدحسین بهجت تبریزی]] متخلص به شهریار است. این شعر در قالب غزل و در وزن فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن و فضای شعری عرفانی، معنوی در ۹ بیت سروده شده است.
== متن شعر ==
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|از همه سوی جهان جلوۀ او می‌بینم|جلوۀ اوست جهان کز همه سو می‌بینم}}
{{ب|از همه سوی جهان جلوۀ او می‌بینم|جلوۀ اوست جهان کز همه سو می‌بینم}}
خط ۲۹: خط ۲۶:
{{ب|آسمان راز به من گفت و به کس باز نگفت|شهریار این‌همه زآن رازِ مگو می‌بینم}}
{{ب|آسمان راز به من گفت و به کس باز نگفت|شهریار این‌همه زآن رازِ مگو می‌بینم}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
== پانویس ==
== منابع ==
[[رده:اشعار عرفانی]]
[[رده:اشعار توحیدی]]
[[رده:شعرهای کهن]]
[[رده:شعر در قالب غزل]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۵ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۲۰:۵۵

از همه سوی جهان جلوۀ او می‌بینم از
سیدمحمدحسین شهریار



در قالب غزل

با وزن فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن

موضوع: عرفانی
از همه سوی جهان جلوۀ او می‌بینمجلوۀ اوست جهان کز همه سو می‌بینم
چشم از او، جلوه از او ما چه حریفیم ای دلچهرۀ اوست که با دیدۀ او می‌بینم
تا که در دیدۀ من کون و مکان آینه گشتهم در آن آینه، آن آینه‌رو می‌بینم
او صفیری که ز خاموشی شب می‌شنوموآن هیاهو، که سحر بر سر کو می‌بینم
چون به نوروز کُند پیرهن از سبزه و گلآن نگارین، همه رنگ و همه بو می‌بینم
تا یکی قطره چشیدم منَش از چشمۀ قافکوه در چشمه و دریا به سبو می‌بینم
در نمازند درختان و گل از باد وزانخَم به سرچشمه و در کار وضو می‌بینم
ذره، خشتی که فراداشته کیهان عظیمباز کیهان به دل ذره فرو می‌بینم
آسمان راز به من گفت و به کس باز نگفتشهریار این‌همه زآن رازِ مگو می‌بینم