هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد
هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد | نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد | |
خوشا به حال خیالی که در حرم مانده | و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد | |
به یاد چایی شیرین کربلاییها | لبم حلاوت «احلی من العسل» دارد | |
چه ساختار قشنگی شکسته است خدا | درون قالب ششگوشه یک غزل دارد | |
بگو چه شد که من اینقدر دوستت دارم؟ | بگو محبت ما ریشه در ازل دارد | |
غلامتان به من آموخت در میانهٔ خون | که روسیاهی ما نیز راه حل دارد |