ای اهلبیت چون سوی یثرب گذر کنید | | اوّل گذر به تربت «خیر البشر» کنید |
پیغام من بس است بدان روضه این قَدَر | | کآن خاک را به یاد من از گریه، تر کنید |
آن گه به سوی تربت زهرا دوید، زار | | آن جا برای من کف خاکی به سر کنید |
وآن گه روید بر سر خاک برادرم | | آن سرمه را به نیّت من، در بصر کنید |
وآن گه به آه و نالهی جانسوزِ دلگسَل | | احباب را ز واقعهی من، خبر کنید |
گویید کآن غریب دیار جفا، حسین | | گردید کشته، چارۀ کار دگر کنید |
ای دوستان! چو نام لب خشک من بَرید | | بر یاد من ز خون جگر، دیده تر کنید |
هر گه کنید یاد لب چون عقیق من | | از اشک دیده، دامن خود پُر گهر کنید |
هر سال، چون هلال محرّم شود پدید | | بنْشسته در مصیبت من، گریه سر کنید |
در محنت مصیبت دور و دراز من | | هر محنتی که روی دهد، مختصر کنید |
از شیونی که در حرم آن گه بلند شد | | دلهای قدسیان، همگی دردمند شد |