شب است و دشت هیاهوی مبهمی دارد

از ویکی تراث

شب است و دشت هیاهوی مبهمی دارد از
محمدجواد غفورزاده



در قالب غزل

با وزن مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن

موضوع: امام حسین(ع)
شب است و دشت، هیاهوی مبهمی داردستاره‌سوخته‌ای، صحبت از غمی دارد
شب است و بر لب شطّ فرات، زمزمه‌ای‌ستبه پای نخل که گیسوی درهمی دارد
شب است و ماه به هر خیمه‌ای که می‌نگردنشسته مادری و بزم ماتمی دارد
شب است و دشت، به خون خفته؛ خیمه، سوخته استبه وسعت ابدیّت، جهان غمی دارد
شب است و سنگ صبوری به ناله می‌گویدکجاست دُرّ یتیمی که همدمی دارد؟
شب است و دختر معصوم سیدالشهدابرای نوحه‌گری، فرصت کمی دارد
شب است و سایۀ اهریمنی شتاب‌آلودرَود به سوی سلیمان که خاتمی دارد
شب است و داغِ جگرسوزِ سینۀ مظلومز اشک فاطمه، امّید مرهمی دارد
شب است و این همه غم، در عوالم ملکوتخدا گواست، پیمبر چه عالمی دارد
شب است و ماتم اصغر گرفته است، ربابز گاهوارۀ او، چشم برنمی‌دارد
شب است و قافله‌سالار شاهدان شهیدبه دست، مشعل و بر دوش، پرچمی دارد
شب است و بر سر سجّاده‌ای پُر از اخلاصبلند‌‌قامت عصمت، قد خمی دارد
شب است و زینبِ دور از حسین می‌داندنفس کشیدنِ بی‌او، چه ماتمی دارد