میگوید از شکستن سرو تناورش
{{شعر}
میگوید از شکستن سرو تناورشاین شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش زینب درست مثل پدر حرف میزندمیراث مادر است دلِ داغپرورش میگوید از مصیبت سرخی که دیده استاز قتل عام چلچلهها در برابرش میگوید از زمانه، زمین آه میکشدخورشید، ابر تیره کشیدهست بر سرش این خطبه نیست تیغۀ شمشیر حیدریستوقتی خرابههای دمشق است سنگرش شمشیر از نیام سخن میکشد بروناین شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش