باران میآمد با دعای دستهایت | در دشت میرویید گل از ردّ پایت | |
هوهو زنان باد از حریمت ذکر میچید | میشد تنفس کرد او را در هوایت | |
بر آب و آتش اخم و لبخند تو حاکم | از عرش تا فرش آفرینش خاک پایت | |
هفت آسمان با چرخش تسبیحت آرام | افلاکیان تسلیم بی چون و چرایت | |
بیگانه بودی با نگاه بغض و کینه | ای آنکه چشمان غریبان آشنایت | |
شبهای غمناک مدینه عید میشد | با رؤیت ماه از هلال خندههایت | |
پیغمبران مؤمن به قرآنت از آغاز | ادیان مسلمان شکوه ربنایت | |
وقت دعا داوود را مبهوت میکرد | آهنگ شورانگیز و شیرین صدایت | |
تنها پناه گریههای بیکساناند | آنان که جاشان دادهای تحت کسایت | |
ثابت شده با مهر بیاندازۀ تو | حدّی ندارد مهربانی خدایت |