باران می‌آمد با دعای دست‌هایت از
فاطمه عارف‌نژاد



در قالب غزل

با وزن مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع

موضوع: پیامبر خدا


باران می‌آمد با دعای دست‌هایتدر دشت می‌رویید گل از ردّ پایت
هوهو زنان باد از حریمت ذکر می‌چیدمی‌شد تنفس کرد او را در هوایت
بر آب و آتش اخم و لبخند تو حاکماز عرش تا فرش آفرینش خاک پایت
هفت آسمان با چرخش تسبیحت آرامافلاکیان تسلیم بی چون و چرایت
بیگانه بودی با نگاه بغض و کینهای آن‌که چشمان غریبان آشنایت
شب‌های غمناک مدینه عید می‌شدبا رؤیت ماه از هلال خنده‌هایت
پیغمبران مؤمن به قرآنت از آغازادیان مسلمان شکوه ربنایت
وقت دعا داوود را مبهوت می‌کردآهنگ شورانگیز و شیرین صدایت
تنها پناه گریه‌های بی‌کسان‌اندآنان که جاشان داده‌ای تحت کسایت
ثابت شده با مهر بی‌اندازۀ توحدّی ندارد مهربانی خدایت