تا مصحف جمال تو گردیده منظرم از
محمد عابد تبریزی



در قالب غزل قصیده

موضوع: امام حسین(ع)


تا مصحف جمال تو گردیده منظرمآیات حُسن توست به هر جا که بنْگرم
جز آن‌که بینم از جلواتت به هر نگاهسود از سواد دیده ی خونین نمی‌بَرم
گل‌بوته‌ای ست در سر نی این‌که بینمش؟یا هست حُسن وجه خدایی ، مصورم؟
من کشته ی ولای تو هستم، به جان تو!بعد از تو نیست زندگی خویش باورم
تا جام تشنگی به کفت داد ، آسمانپُر کرد از عصاره ی خونابه ، ساغرم
هستی تو ، یا جمال ازل جلوه می‌کند؟این منظری که گشته عیان ، در برابرم
از هرچه غیر دوست گذشتی به راه عشقمن اندر این معامله چون از تو بگْذرم؟
با گوش جان ، طنین «اَنَا الله» بشْنومدر چشم دل، تجلی طور است ، منظرم
تشریف یاد حُسن تو را در حریم دلدر هر قدم ، سِتبرق جان را بگسترم
لب‌تشنگان آب بقای لب تو راهمراه خود به ظلمت شامات می‌بَرم
ترصیع خاک راه تو را در مسیر عشقبس دُر ها که در صدف دیده‌ پرورم
جا بر فراز مسند خورشید کرده‌امافتاده تا ظَلال ولای تو بر سرم
از عرش برتر است، ستیغ وفا و منبا شهپر وقار در آن اوج می‌پرم
این عزتم بس است که من خواهر تواموین فخر بس مرا که تو هستی برادرم
عصمت بها گرفته ز عنوان زینبیعفت پناه یافته در زیر معجرم
خورشید در سر نی و غوغای اهل شامای وای من! مگر که به صحرای محشرم؟
باب نجات هست ، درِ کبریایی‌اتمن (عابدم) غلام تو ای شاه ذوالکرم