تویی امیر جمل وارث رشادت حیدر | لوای صبر و جهادی به روی دوش پیمبر | |
حسین هست و ابوالفضل هست و قاسم و زینب | تو را امیر مدینه چه حاجت است به لشکر؟ | |
به هیچجا نرسیدهست آنکه در همۀ عمر | بدون عشق تو خوانده نماز و رفته به منبر | |
بهپای عشق تو آنکس که سر نداده عجب نیست | که با معاویه در پای چند سکه نهد سر | |
ستون دینی و قرآن ناطقی، چه نیازی | به مدرک است؟ بگو مدرک از مباهله بهتر؟ | |
صدای غرش شمشیر در غلاف، گواه است | که صلح سرخ تو با فتح و عزت است برابر | |
نه جام زهر، که جان تو را گرفت دمی که | شکست پیش نگاه تو گوشوارۀ مادر | |
امام بیحرم این دل همیشه بوده حریمت | دلی که بوده به نام حسن همیشه معطّر |