پرش به محتوا
جمع و باز کردن نوار کناری
جستجو
فارسی
ابزارهای شخصی
ایجاد حساب
ورود
ناوبری
صفحهٔ اصلی
تغییرات اخیر
مقالهٔ تصادفی
راهنما دربارهٔ مدیاویکی
ابزارها
پیوندها به این صفحه
تغییرات مرتبط
بارگذاری پرونده
صفحههای ویژه
نسخهٔ قابل چاپ
پیوند پایدار
اطلاعات صفحه
دریافت نشانی کوتاهشده
ایجاد تغییرمسیر
افزودن زبانها
افزودن پیوند
رده
:
شعرها در وزن مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن
رده
بحث
فارسی
خواندن
نمایش مبدأ
نمایش تاریخچه
بیشتر
خواندن
نمایش مبدأ
نمایش تاریخچه
راهنما
از ویکی تراث
صفحهها در ردهٔ «شعرها در وزن مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن»
۶۲ صفحۀ زیر در این رده هستند؛ این رده در کل ۶۲ صفحه دارد.
آ
آن کو در این مزار شریف آرمیده است
آه از آن روز که در دشت بلا غوغا بود
ا
اراده کن که جهانی به شوق راه بیفتد
الا که راز خدایی خداکند که بیایی
السلام ای زینت دوش حبیب
اى غریبى كه ز جدّ و پدر خویش جدایى
ای خوش آن روزی که گویند این خبر
ای سر دور از بدن روزی تو سامان داشتی
ای شهیدی که جدا سر ز قفا شد ز تنت
ای فخر کائنات گذر کن دمی به شام
ای نازنین برادر با جان برابرم
ب
باز اسم کوفه آمد در میان و نام شام
به سنگ نام تو را گفتم و به گریه درآمد
به شهر کوفه غریبم من و پناه ندارم
به کعبه رفتم و زآنجا هوای کوی تو کردم
بهار من (صرافان)
بیا که جرعه ده بادۀ الست اینجاست
ت
تا چند زنی ظالم چوب این لب عطشان را
تنی که داد به آغوش جا رسول امینش
تویی امیر جمل وارث رشادت حیدر
ج
جام شراب و جام لب لعل مست تو
ح
حال اطفال خود ای پیشرو قافله بین
حسين آمد به ميدان و علي اصغر در آغوشش
خ
خدا به شهر کوفه غریبم من و پناه ندارم
خدا نوشت به اسم شما سپیدهدمان را
خوشا شاه و خوشا روز وصالش
د
داغی که حسین از غم اکبر به جگر داشت
ر
رفتم من و، هوای تو از سر نمیرود
روز قیامتست صباح عشور تو
روزی که جای آل پیمبر به شام شد
ز
ز هجرت دیدگان را تر نمی کردم چه می کردم
زهی به منزلت از عرش برده فرش تو رونق
زیب آغوش نبی نوک سنان جای تو نیست
س
ستم ندیده کسی در جهان، مقابل زینب
سرگشته بانوان وسط آتش خیام
سوار گمشده را از میان راه گرفتی
ش
شاهی که بود ساقی کوثر پدر او
شاهی که جان سپرد و به سر افسرش نبود
شاهی که جبرئیل بُدی خادم درش
شدهست آینۀ حیّ لایموت صفاتش
ع
عشق تو کوچهگرد کرد مرا
غ
غروب نیست خدایا چرا هلال دمیده
ف
فلک با عترت خیر البشر لختی مدارا کن
فلک در کربلا آل علی را میهمان کردی
ق
قبول دارم در کربلا صواب نکردم
ل
لشگر هجوم عام نمودند بر سرش
م
مرهم به زخم دل به جز از سوز آه نیست
مپرس حال دل داغدار و چشم ترم را
میان هجمۀ غمها اگر پناه ندارد
ن
ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی
ه
هر گل که بر دمید ز هامون کربلا
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
پ
پس از تو جان برادر، چه رنجها که کشیدم
پیکر هزار پاره و بر نوک نی سرش
چ
چرا به خاک فتاده ، تن مطهر تو؟
چه آتشیست که در حرف حرف آب نشسته
چه خوش است چشم حسرت به رخ تو بازکردن
چهقدر بیتو شكستم چهقدر واهمه كردم
چو از جان پیش پای عشق سر داد
ک
کسی که راه به باغ تو چون نسیم گرفتهست
ی
یاد دیدار تو ای دوست ز خاطر نشود
یاد هر گه کنم از زینب و سوز جگرش
رده
:
شعرها بر پایه وزن