ستم ندیده کسی در جهان، مقابل زینب | | نسوخت هیچ دلی در جهان، چنان دل زینب |
نگشت شاد، دلش از غم زمانه، زمانی | | ز آب غم بسرشتند، گوییا گِل زینب |
فغان و آه از آن دم! که خصم دون به لب شط | | بُرید سر ز قفای حسین، مقابل زینب |
فتاده دید چو در خاک، سرو قامت اکبر | | قرار و صبر و تحمّل، برون شد از دل زینب |
میان لشگر اعدا به راه شام نبودی | | به غیر معجر نیلی، به چهره، حایل زینب |
به گِرد ناقهی او، کوفیان به عشرت و امّا | | سر حسین به سنان، پیش روی محمل زینب |
نه آب بود و نه نانی، نه شمعی و نه چراغی | | چو گشت کنج خرابه، مقام و منزل زینب |
چگونه شرح غمش را رقم کند، ید «جودی»؟ | | که جز خدا نه کس آگه، ز درد و مشکل زینب |