ای سر دور از بدن روزی تو سامان داشتی

از ویکی تراث

ای سر دور از بدن روزی تو سامان داشتی از
صامت بروجردی



در قالب غزل

با وزن مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن

موضوع: امام حسین(ع)


ای سر دور از بدن روزی تو سامان داشتیجا به دوش مصطفی با لعل خندان داشتی
خضر را رهبر تو بودی، جانب عینُ الحَیاتخود چرا در وقت مردن، کام عطشان داشتی
هرگز از یادم نخواهد رفت کاندر کربلاالعطش گفتی به زیر تیغ تا جان داشتی
اوفتاد آخر به دست اهرمن، انگشترتای سلیمانی که عالم، زیر فرمان داشتی
روی اطفال یتیمت، گشت از سیلی سیاهبا همه احسان که در حقّ یتیمان داشتی
گر نبردند از تنت آن کهنه پیراهن، چراروی خاک کربلا، پس جسم عریان داشتی؟
حُرمت مهمان‌نوازی، خولیا! این‌سان نبودرأس مهمان در تنور خویش، پنهان داشتی
«صامتا»! تا خود جزایت چیست، در روز جزاکامشب اندر این مصیبت، چشم گریان داشتی