یاد دیدار تو ای دوست ز خاطر نشود | | آن چنان کرده به دل جای که دیگر نشود |
از غم هجر تو تا چند بسوزم شب و روز | | ترسم از آن که لقای تو میسر نشود |
با خیالت سوی هر خیل رود خیل خیال | | خود محال است که منصور و مظفر نشود |
از پس ختم رسل گر چه بود فرض محال | | نبی ار خلق شود کس چو پیمبر نشود |
صد هزاران شود از خلق چو کوثر به یقین | | بر همه غیر علی ساقی کوثر نشود |
مادر دهر هزاران اگر آرد دختر | | هم چو زهرا یکی از آن همه دختر نشود |
بر جوانان جنان غیر دو فرزند رسول | | هیچ کس در دو جهان سید و سرور نشود |
غیر آن نه گهر پاک که از نسل حسین | | به وجود آمده کس حجت داور نشود |
گر هزاران جهان قائم بالامر شوند | | بجز از قائم برحق کس دیگر نشود |
تا به کی مهدی موعود بسوزم به امید | | دوره غیبتت از چیست که آخر نشود |
جان حیران به لب آمد به تمنای وصال | | بیم آن است که وصل تو مقدر نشود |