خورشید گرم دلبری از روی نیزهها | لبخند میزند سَری از روی نیزهها | |
دل برده است از تن بیجان خواهری | صوت خوش برادری از روی نیزهها | |
آه ای برادرم چقدر قد کشیدهای | با آسمان برابری از روی نیزهها | |
گرچه شکسته میشوی و زخم میخوری | از هرچه هست، خوشتری از روی نیزهها | |
گیسو رها مکن که دلِ شهر میرود | از یوسفان همه، سری از روی نیزهها | |
تا بوسهای دهی به نگاه یتیم خود | خم شو به سوی دختری از روی نیزهها | |
قرآن بخوان بگو که مسیرِ نجات چیست؟ | ای سر! هنوز رهبری از رویِ نیزهها |