ذوالجناحا پدرم رفت و نیامد خبرش | به کجا رفت و چه رو داد و چه آمد به سرش | |
به سراغ علی اکبر ز حرم شد بیرون | کشت خود را به یقین، بر سر جسم پسرش | |
ز غم قاسم ناکام درآمد از پای؟ | یا شکست از غم هجران برادر، کمرش؟ | |
شد یقینم که در این دشت بلا گشت شهید | که نیفتاد سوی خیمه دگر او، گذرش | |
کسی از خاک، سرش بر سر زانو بگرفت؟ | یا روی خاک فتاده رخ همچون قمرش؟ | |
قطرهای آب کسی بر گلوی خشکش ریخت؟ | یا که اندر لب شط، تشنه بریدند سرش؟ | |
پهلویش چاک شد از نیزهی بیداد سنان؟ | یا که سوراخ شد از ناوک پیکان، جگرش؟ | |
نوک پیکان چو به حلق علی اصغر جا کرد | بود بابم به چه حال، از غم یکتاگهرش؟ | |
سر «عبداللَّه» او را ز دم خنجر کین | دم آخر که جدا کرد به پیش نظرش؟ | |
زیر تیغ ستم اندر دم جان دادن او | کرد با او چه ستم، قاتل بیدادگرش؟ | |
تا نتازند بر او اسب، بُرو سوی نجف | خبر قتل پسر را برسان بر پدرش | |
نشنود نوح به جز نوحه، یقین تا محشر | اوفتد گر به سر تربت «جودی»، گذرش |