مادر بیا به حال حسینت نظاره کن | یک دم نظر بر این بدن پارهپاره کن | |
زخم تنش اگر چه بُوَد بیحساب لیک | با چشم دل، نگاه بر این ماهپاره کن | |
مادر بیا و مرهمی آور ز راه مهر | درمانِ زخمهای فزون از ستاره کن | |
اطفالِ بیقرار و پریشان و خسته را | تا بنْگری، نظر به سر سنگ خاره کن | |
در این دیار چاره برون شد ز دست من | مادر برای دختر خود، فکر چاره کن | |
آتش زدند خیمهی ما را ز راه کین | خاموش ز آب دیدهی خود، این شراره کن |