من دختری یتیمه و محنت کشیدهام | عمرم بُوَد گواه که بس داغ دیدهام | |
گلهای آبله، کف پایم شکوفه زد | از بس که روی خار مغیلان دویدهام | |
وقتی مرا به ناز و نوازش، نیاز بود | از تازیانه، طعم نوازش چشیدهام | |
گویید از زبان رقیّه به عاشقان | در زیر بار هجرت بابا، خمیدهام | |
از گلشن وجود، در این فصل کودکی | غیر از گل بنفشه، گلی را نچیدهام | |
آخر خرابه خانه خرابم نمود و لیک | شادم از آن که زود به منزل رسیدهام | |
ای هاشمی به جملهی دلدادگان بگو | بر فعل زشتشان، خط غفران کشیدهام |