نامه بنوشتند تا در کوفه مهمانش کنند | یا بر او بندند آب و منع از نانش کنند | |
نامه بنوشتند بر آن کعبه کآرندش نماز | یا صلات جمعه جمع آیند و قربانش کنند | |
نامه بنوشتند تا سایند سر بر مقدمش | یا به وقت جان سپردن سنگ بارانش کنند | |
نامه بنوشتند کاندر راه او جان بسپُرند | یا به نوک نی سر چون ماه تابانش کنند | |
نامه بنوشتند تا در سایه اش گیرند جای | یا میان آفتاب گرم عریانش کنند | |
نامه بنوشتند تا در خاک پایش سر دهند | یا ز سمّ اسب کین با خاک یکسانش کنند | |
نامه بنوشتند تا در بیعتش آرند دست | یا که دست او جدا از جسم بیجانش کنند | |
نامه بنوشتند کآرندش غلام از مصر و شام | یا کنیزی خواهش از اطفال نالانش کنند | |
جودیا نشنیدهام رأسی که از تن شد جدا | چوب کین گیرند و قصد درّ دندانش کنند |