در دل شب خبر از عالم جانم کردند از
فیض کاشانی



در قالب غزل

با وزن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

موضوع: عرفانی
پرتوی از مهر رویت در جهان انداختیآتشی در خرمن شوریدگان انداختی
در دلم جا کردی و کردی مرا از من تهیتا مرا از هستی خود در گمان انداختی
شعلۀ حسن تو دوش افروخت دل‌ها را چون شمعاین چه آتش بود کِامشب در جهان انداختی
در کنارم بودی و می‌سوخت جانم در میانآتش سوزان نهان چون در میان انداختی
دیده از خواب عدم نگشوده، گردیدند مستچون ندای «کُن» به گوش انس و جان انداختی
سوی «أو أدنی» روان گشتند مشتاقان وصلتا خطاب «إرجعی» در ملک جان انداختی
هر کسی پشت و پناه عالمی شد تا ز لطفسایۀ خود بر سر این بی‌کسان انداختی
شد کنار هم‌دمان دریای خون از اشک «فیض»قصۀ پرغصه‌اش تا در میان انداختی