چهقدر بیتو شكستم، چهقدر واهمه كردم | چهقدر نام تو را مثل آب، زمزمه كردم | |
خیال آب نبستم به جز دو دست عمویم | اگر نگاه به رؤیای نهر علقمه کردم | |
سرود كودكیام در خزان حادثه خشكید | پس از تو قطع امید، ای بهار، از همه كردم | |
نكرده هیچ دلی در هجوم نیزه و آتش | تحمّلی كه از آن اضطراب و همهمه كردم | |
شكفت غنچۀ خورشید از خرابۀ جانم | همین كه با تو دلم را به خواب، زمزمه كردم | |
پدر به داغ دل عمّهام، به فاطمه سوگند | مرا ببخش، اگر شكوه بیمقدّمه كردم |