گر سر کنم مصیبتی از شاه کربلا از
ادیب‌الممالک فراهانی



در قالب غزل

موضوع: امام حسین(ع)
گر سر کنم مصیبتی از شاه کربلاترسم شرر به عرش زند، آه کربلا
لرزد زمین ز کثرت اندوه اهل‌بیتسوزد فلک ز نالۀ جان‌کاه کربلا
ای بس شبان تیره که بالید بر فلکخاک از فروغ مشتری و ماه کربلا
گر یوسفی فتاد به کنعان، درون چاهصد یوسف است، گم‌شده در چاه کربلا
ای ساربان به کعبۀ مقصود، محملمگر می‌بَری، بران شتر از راه کربلا
وی رهنمای قافله! این کاروان بکشتا پایۀ سریر شهنشاه کربلا
شاید که من به کام دل خود، مشام جانتر سازم از شمیم سحر‌گاه کربلا
ای کعبۀ معظّمه فرق است از زمینتا آسمان، ز جاه تو تا جاه کربلا
آه از دمی که آتش بیداد شعله زدبر آسمان ز خیمه و خرگاه کربلا
گوشِ کلیمِ طورِ ولا از درختِ عشقبشنید بانگ «اِنّی اَنَا ‌اللهِ» کربلا
پرتو فکنْد مهرِ تجلّی ز شرق عشقموسای عقل خیره شد، از نور برق عشق