از مهر علی بر دل هر کس اثری نیست | |
در نزد خدا طاعت او را ثمری نیست |
جز حیدر و ذریه او نیست پناهی | |
غیر از علی و آل علی راهبری نیست |
همچون اسدالله پی نصرت احمد | |
در بیشه ایجادِ خدا شیر نری نیست |
از بهر رهایی ز سهام ستم خصم | |
جز یاری داماد پیمبر سپری نیست |
اندر صدف قلزمِ امکان ولایت | |
چون آن دُر یکتاری امامت گهری نیست |
از کثرت دانش به سوی حضرت بی چون | |
از روی مَثَل دوری ره اینقَدَری نیست |
ای سرّ خدا یا علی از چنبر حکمت | |
بیرون به خدا یکسر مو هیچ سری نیست |
جایی که بود مدح سرای تو خداوند | |
سر کردن اوصاف تو حدّ بشری نیست |
انوار تو گر مطلع انوار نباشد | |
تابان به فلک شمس و به گردون قمری نیست |
شد سدره نشین روح الامین از کَرَم تو | |
پیداست که این مرتبه کار دگری نیست |
در میمنت ظل هما موهبت توست | |
ورنه هنر اینقدر به یک مشت پری نیست |
جز درگه امید تو در روز قیامت | |
از آتش دوزخ به سوی خلد دری نیست |
ایشان نجف به هر چه با این همه اجلال | |
در کرببلا سوی حسینت گذری نیست |
چون زینب تو دید که شاهد شهدار | |
جز داد جان درره جانان نظری نیست |
بی یار و معین مانده به دست سپه شام | |
دیگر ز پی نصرت او یک نفری نیست |
زد دست به دامان شه تشنه لب و گفت | |
ای آنکه به غیر تو نبی را پسری نیست |
اکنون که روی فکر پرستاری ما کن | |
غیر از تو مددکار غریبان دگری نیست |
بعد از تو به هنگام اسیری بره شام | |
جز شمر و سنان همره ما همسفری نیست |
میسوزم از این غم که برای تو پس از قتل | |
در قتلگه ای تشنه جگر نوحهگری نیست |
تنها نزد آتش به درون تو و لیلی | |
بیشعله ز داغ علی اکبر جگری نیست |
بر حال لب خشک و کبود از عطش تو | |
بیگریه و ماتم به جهان خشک و تری نیست |
خنجر ز پی حنجر خشک تو کشیده است | |
از شمر به احوال تو بی رحمتری نیست |
از گندم ری بر نخوری ای عمر سعد | |
خون ریختن سبط پیمبر هنری نیست |
بنمای علاج دل پردرد سکینه | |
کز بعد تو چون وی به جهان دربدری نیست |
(صامت) مکن اندیشه ز عصیان که به کونین | |
مداح حسین ابن علی را خبری نیست |