بهنام آنکه جان را فکرت آموخت
اطلاعات شعر | |
---|---|
نام شاعر | شیخ محمود شبستری |
وزن | مفاعیلن مفاعیلن فعولن |
موضوع | پیامبر(ص) |
زمان سرایش | قرن هفتم |
زبان | فارسی |
تعداد ابیات | ۱۰بیت |
بهنام آنکه جان را فکرت آموخت سروده ای از شیخ محمود شبستری از شاعران ایرانی قرن هفتم است. این شعر در فضای مناجات درباره پیامبر(ص) است. این شعر در قالب مثنوی در وزن مفاعیلن مفاعیلن فعولن درده بیت سروده شده است.
متن شعر
بهنام آنکه جان را فکرت آموخت | چراغ دل به نور جان برافروخت | |
ز فضلش هر دو عالم گشت روشن | ز فیضش خاک آدم گشت گلشن | |
چو قاف قدرتش دم بر قلم زد | ||
از آن دم گشت پیدا هر دو عالم | وز آن دم شد هویدا جان آدم | |
تعالیالله قدیمی کو به یک دم | کند آغاز و انجام دو عالم | |
در این ره انبیا چون سارباناند | دلیل و رهنمای کارواناند | |
وز ایشان سید ما گشته سالار | هم او اول، هم او آخر، در این کار | |
ز احمد تا احد یک میم فرق است | جهانی اندر آن یک میم غرق است | |
بر او ختم آمده پایان این راه | در او منزل شده «أُدعوا إلی الله» | |
مقام دلگشایش جمعِ جمع است | جمال جانفزایش شمع جمع است |
پانویس
سیری در قلمرو شعر توحیدی