اگر بر آستان خوانی مرا خاک درت گردم | | وگر از در برانی، خاک پای لشکرت گردم |
به دامانت غبار آسا نشستم، بر نمیخیزم | | و گر بفشانیام، خیزم ولی گرد، سرت گردم |
دل و جانم، ز تاب شرم، همچون شمع میسوزد | | بده پروانه، تا پروانه سان، خاکسترت گردم |
به دربارت اگر باری دهی بارم، زهی عزت | | ولیکن با چه رویی؟ روبرو با خواهرت گردم |
ببین از کردهای خود سر به زیرم، سر بلندم کن | | مرا رخصت بده تا پیش مرگ اکبرت گردم |
اگر باشد به دستم اختیاری، بعد سر دادن | | سرم گیرم به دست و باز برگرد سرت گردم |
وضو گیرم ز آب کوثر و نامش به لب آرم | | که شاید رستگار از فیض نام مادرت گردم |
اگر بر جانفشانی نیستم قابل، اجازت بخش | | که من گهواره جنبان علی، اصغرت گردم |