تو کیستی که گرفتی به هر دلی وطنی
متن شعر
تو کیستی که گرفتی به هر دلی وطنی | که نه در انجمنی نه برون ز انجمنی | |
جگر خراش عقیقی خراش بر جگری | سخن گداز و سخن آفرین و خوش سخنی | |
به هر صدف گهری و به هر گهر چمنی | که در نظر مه و منظور چشم مرد و زنی | |
محمدی نه علی نه حسن نه پس تو که یی | تویی حسین که بویت وزد به هر چمنی | |
به بوی، همچو محمد به خوی همچو علی | بدین مظهر داور به خلق چون حسنی | |
تو آن حسین غریبی که روز عاشورا | جهان مصالحه کردی به کهنه پیرهنی | |
تو آن حسین وحیدی که زد لبان تو را | یزید چوب همی گفت خوش لب و دهنی | |
تو آن حسین شهیدی که در کنار فرات | شدی شهید و نکردی ز آب تر دهنی | |
تو آن حسین غریبی که زیر خنجر شمر | به فکر درد و غم شیعیان خویشتنی | |
بلی بلی تو همانی که روز عاشورا | دو صد مجادله کردی نبرده یک کفنی | |
تو آن حسین غریبی که خانۀ خولی | سرت میان تنور و جداست از بدنی | |
خموش ناصردین شو که زینب مضطَر | بگفت نیست به دوران ستم کشی چو منی |