کشتگان عشق بیغسل و کفن خوابیدهاند | | سر به راه دوست داده، با بدن خوابیدهاند |
در گلستان شهادت، یکبهیک مانند گل | | پارهپاره در جوار «ذوالمنن» خوابیدهاند |
در کنار شاه اقلیم امامت، روی خاک | | با تن صد پاره، هفتاد و دو تن خوابیدهاند |
احمد و قاسم چو عبدالله، پهلوی حسین | | با تن صد چاک و با وجه حسن خوابیدهاند |
سرزمین کربلا یعنی حسینآباد عشق | | مردمانش جمله با یک پیرهن خوابیدهاند |
جاننثاران شه دین، ساکنان بزم قُرب | | بیکس و بیخانمان، دور از وطن خوابیدهاند |
گر خزان شد گلسِتان مصطفی، فخر زمن | | نوگلانش، تشنهلب در آن چمن خوابیدهاند |
چنگ ننْوازید امشب، لشگر! از بهر خدا | | کاهلبیت شاه، در «بیت الحزن» خوابیدهاند |
ای صبا! آهستهتر میران به دشت کربلا | | کودکان در خیمه با حُزن و مِحن خوابیدهاند |
«ساعیا»! با چشم حقبین، بین که یاران حسین | | جمله یک روحند لیکن تنبهتن خوابیدهاند |