آمدی در جمع ما ویرانه بوی گل گرفت
آمدی در جمع ما، ویرانه بوی گل گرفت | آمدی بام و در این خانه بوی گل گرفت | |
آن شب قدری که شمع جمع مشتاقان شدی | تا سحر خاکستر پروانه بوی گل گرفت | |
من که با افسون گفتار تو میرفتم به خواب | از لبت گل ریختی افسانه بوی گل گرفت | |
گرچه لبهای تو را بوسید جام شوکران | از نگاهت ساغر و پیمانه بوی گل گرفت | |
پرده از آن حسنِ یوسف چون گرفتی، خاطرم | بوی ریحان بهشتی یا نه بوی گل گرفت | |
بر سرم دست نوازش تا کشیدی چو نسیم | گیسویم عطر محبت، شانه بوی گل گرفت |