آن كه ما را جفت با غم كرد بنشانيد فرد | | ديدی آخر پرسشی از حال زار ما نكرد |
بر غم پنهان اگر خواهی گواهی آشكار | | اشك سرخم را روان بنگر تو بر رخسار زرد |
آتش دل را فرو بنشانم ار با آب چشم | | بر دو عالم اخگر غم میزنم با آه سرد |
گر نه خود رخسار زيبای تو ديد اندر چمن | | گردباد اندر رخ گل میفشانَد از چه گرد |
می نيارم ز آستانت روی خود برداشتن | | گر دوصد بارم ز كوی خويشتن سازی تو طرد |
بشنوم گر با من بيدل تو را باشد ستيز | | جان به كف بگرفته بشتابم به ميدان نبرد |
هندی اين بسرود هر چند اوستادی گفته است | | مرد اين ميدان نيم من گر تو خواهی بود مرد |