از آتش فراقت شرحی شنیده بودم
از آتش فراقت شرحی شنیده بودم | لیکن درون آتش، خود را ندیده بودم | |
گفتی بیا به سویم تا کام دل بیابی | دانستمی گر اینسان، با سر دویده بودم | |
هر سو شدم پی دل، کامی نگشت حاصل | مطلوب دل تو بودی، من نارسیده بودم | |
کی داشتم نصیبی از عشق تو حبیبی | گر در بهشت خرّم عمری خزیده بودم | |
این شور و شهد گفتار، از لطف توست ای یار | شاید ز قند لعلت، روزی مزیده بودم | |
ای مونس دل و جان، ای رشک ماه تابان | گویی به سرّ و پنهان، مهرت خریده بودم | |
طوطی ز شوق دیدار، نالان شو از دل زار | گویا که بهر این کار، یار آفریده بودم |