از آتش فراقت شرحی شنیده بودم

از ویکی تراث

از آتش فراقت شرحی شنیده بودم از
طوطی همدانی

با وزن فاعلاتن مفاعلن فعلن

موضوع: عرفانی
از آتش فراقت شرحی شنیده بودملیکن درون آتش، خود را ندیده بودم
گفتی بیا به سویم تا کام دل بیابیدانستمی گر اینسان، با سر دویده بودم
هر سو شدم پی دل، کامی نگشت حاصلمطلوب دل تو بودی، من نارسیده بودم
کی داشتم نصیبی از عشق تو حبیبیگر در بهشت خرّم عمری خزیده بودم
این شور و شهد گفتار، از لطف توست ای یارشاید ز قند لعلت، روزی مزیده بودم
ای مونس دل و جان، ای رشک ماه تابانگویی به سرّ و پنهان، مهرت خریده بودم
طوطی ز شوق دیدار، نالان شو از دل زارگویا که بهر این کار، یار آفریده بودم