افسوس که ایام شریف رمضان رفت | | سی عید به یک مرتبه از دست جهان رفت |
افسوس که سی پاره این ماه مبارک | | از دست به یکبار چو اوراق خزان رفت |
شد زیر و زبر چون صف مژگان، صف طاعت | | شیرازه جمعیت بیداردلان رفت |
بیقدری ما چون نشود فاش به عالم؟ | | ماهی که شب قدر در او بود نهان، رفت |
تا آتش جوع رمضان چهره برافروخت | | از نامۀ اعمال، سیاهی چو دخان رفت |
با قامت چون تیر در این معرکه آمد | | از بار گنه با قد مانند کمان رفت |
برداشت ز دوش همه کس بار گنه را | | چون باد، سبک آمد و چون کوه، گران رفت |
چون اشک غیوران به سراپردۀ مژگان | | دیر آمد و زود از نظر آن جان جهان رفت |
از رفتن یوسف نرود بر دل یعقوب | | آنها که به «صائب» ز وداع رمضان رفت |