افسوس که عمری پی اغیار دویدیم | | از یار بماندیم و به مقصد نرسیدیم |
سرمایه ز کف رفت و تجارت ننمودیم | | جز حسرت و اندوه متاعی نخریدیم |
ما تشنه لب اندر لب دریا متحیر | | آبی به جز از خون دل خود نچشیدیم |
ای بسته به زنجیر تو دلهای محبان | | رحمی که در این بادیه بس رنج کشیدیم |
چندان که به یاد تو شب و روز نشستیم | | از شام فراقت چو سحرگه ندمیدیم |
تا رشتهی طاعت به تو پیوسته نمودیم | | هر رشته که بر غیر تو بستیم بریدیم |
ای حجت حق پرده ز رخسار برافکن | | کز هجر تو ما پیرهن صبر دریدیم |
ما چشم به راهیم به هر شام و سحرگاه | | در راه تو از غیر خیال تو رهیدیم |
شمشیر کجت راست کند قامت دین را | | هم قامت ما را که ز هجر تو خمیدیم |
شاها ز فقیران درت روی مگردان | | بر درگهت افتاده به صدگونه امیدیم |