اهل مدينه فاطمه ام را نظر زدند

از ویکی تراث

اهل مدينه فاطمه ام را نظر زدند از
محمد سهرابی



در قالب غزل

با وزن مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن

موضوع: حضرت زهرا(س)
اهل مدينه فاطمه ام را نظر زدندبا برق چشم خرمن جان را شرر زدند
در اول ربيع ، خزان شد بهار منماه مرا به آخر ماه صفر زدند
بهر تسليِّ دلِ زهرا يهوديانباهيزم و لگد به عزاخانه سر زدند
از چوب ، خون تازه روان شد به روي خاكاز بس كه با غلاف به پهلوي در زدند
ديدند كه با تو راه به جايي نميبرندنزديكتر شدند و سرت را به در زدند
زهرا نبود آنكه بيافتد به روي خاكسيلي به صورت زن من بي خبر زدند
تا آمدم به خويش جمالش كبود شدبد سيرتان جمال مرا بي خبر زدند
هر قدر گفت دختر پيغمبرم نزناهل مدينه فاطمه را بيشتر زدند
اين جايِ دستهاي فلاني فقط نبوداين نقش را مُسَلمِّ چندين نفر زدند
معني ور شكسته چو خواهي مرا ببينسرمايه يِ اميدِ مرا از كمر زدند
مردي كه هيچ ضربه به پشتِ كسي نزدزهراش را جماعتي از پشتِ سر زدند
افتاد روي جفت علي لنگه ي درياز بس كه جفت جفت و فُرادي به در زدند
اهل مدينه با همه ي كينه هاي خودسرو رشيد باغ مرا با تبر زدند